اگر می خواهی هوا را از من بگیر- نان را از من بگیر
اما خنده ات را نه
گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که می کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید... از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمام درهای زندگی را
به رویم می گشاید
(پابلو نرودا)