سقفی ندارد رویای تو
وبرویم.
کفش پایت را می زند
می دانم
با این همه برو.
پروبالی نداری
می دانم
بااین همه بپر.
چه یخ کرده ای
می دانم
شال مرابردار
دورتراز همیشه خواهی رفت.
گرسنه هستی وتشنه
می دانم.
برای هردومان آذوقه بردار.
نترس
من همراه توام.
درراه می مانیم
درمیانه ی رویا.
(زیگرید کروزه)