فایدیم

حرف

فایدیم

حرف

وقت گمشده

جلوی در کارخانه

کارگر ناگهان ایستاد

هوای خوش گوشه‌ی کت او را کشید

و چون رو برگرداند

و به خورشید نگاه کرد

که تمام‌سرخ و تمام‌گرد

در آسمان سربی خود لبخند می‌زد

چشمک زد

خیلی خودمانی

بگو ببینم رفیق خورشید

فکر نمی‌کنی که

احمقانه است

چنین روزی را به یک رئیس دادن؟

 ژاک پره ور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد