فایدیم

حرف

فایدیم

حرف

شاگرد تنبل

با سرش می‌گوید نه

ولی با قلبش می‌گوید آری

از هر چه که خوشش می‌آید می‌گوید آری

به معلم می‌گوید نه

می‌ایستد

از او سوال می‌کنند

و همه‌ی مسائل مطرح می‌شود

ناگهان خنده‌اش می‌گیرد

و همه‌چیز را پاک می‌کند

کلمات و اعداد را

نام‌ها و تاریخ‌ها را

جمله‌ها و دام‌ها را

و با وجود تهدیدهای معلم

 و هو و جنجال‌های بچه‌های ناقلا

با گچ رنگارنگ

بر تخته‌‌سیاه بدبختی

صورت خوشبختی را می‌کشد.

 

( ژاک پره ور)

                                       

شعر ژاپن-

خورشید شامگاهی آسمان را ترک گفته است

و بر قله‌ی یاگامی

روشنایی به سیاهی می‌گراید.

می‌پنداشتم مردی دلیرم

اما آستین قبای نازکم از اشک نمناک است.

 

                                     هی تومارو

---

شکوفه‌ها چرخ‌زنان با نسیم

چنان چون برف‌دانه‌ها ناپدید می‌گردند

آن‌چه زوال می‌پذیرد

منم

 

                                          کن تسون

---

دروازه‌‌ی خانه را بسته بودم

و چفت در را...

از کدام در درآمده‌ای عزیز من

تا به رویای من پدیدار آیی؟

 

                                  تاری هارا

---

تنها زمانی کوتاه

در کنار یکدیگر بودیم

و پنداشتیم که عشق

 هزاران سال می‌پاید

 

                      یاکامو کی

 

خاطره

وداع را از پیش اعلام نمی‌کنی
پاییز
چکمه‌هایت را برمی‌داری
و به راه می‌افتی.
زمستان
خود را دفن می‌کنی
بی‌هیچ ردپایی.
بهار
همچون باد به دنیا می‌آیی
و تابستان
به نام عشق می‌سوزی.
در خانه‌ی تو زمان آب می‌شود.

( زیگرید کروزه)