فایدیم

حرف

فایدیم

حرف

جمعیت

باز هم ستاره‌ها بی‌شمارترند

و ما هنوز می‌شماریم

داشتن را و نداشتن را

آمدن را و رفتن را

 

زندگی نجوم نبود

و ما منجم زیستیم

و ستاره‌ها همچنان بی‌شمار ماندند

و ما هر یک عددی شدیم

و به ستاره‌ای آویختیم

 

 

                     پرادیپ اوماشانکار

وعده‌ی دیدار

در وعده‌های خیالی‌ام

هرگز نباید مرا انتظار کشید.

«آراگون»

وقت گمشده

جلوی در کارخانه

کارگر ناگهان ایستاد

هوای خوش گوشه‌ی کت او را کشید

و چون رو برگرداند

و به خورشید نگاه کرد

که تمام‌سرخ و تمام‌گرد

در آسمان سربی خود لبخند می‌زد

چشمک زد

خیلی خودمانی

بگو ببینم رفیق خورشید

فکر نمی‌کنی که

احمقانه است

چنین روزی را به یک رئیس دادن؟

 ژاک پره ور